عکس های عاشقانه و داستان عاشقانه (۶)
عکس های عاشقانه
عکس عاشقانه غمگین و غمناک
عکس عاشقانه باحال و دلشکسته
عکس عاشقانه
عکس عاشقانه جدید,عکس عاشقانه,عکس عاشقانه باحال,عکس عاشقانه غمگین,عکس عاشقانه قشنگ,عکس عاشقانه لب,دختر و پسر,عاشق و معشوق,بغل کردن,لب گرفتن,داستان عاشقانه,عکس آغوش گرفتن,عکس بغل کردن,عکس بوس کردن,عکس زوج عاشق,عکس عاشقانه دختر و پسر,عکس عاشقانه غمناک,عکس لب گرفتن
داستان عاشقانه
بعضی وقتها فکر می کنم چرا اصرار داریم گلهای تو باغچه یا باغمون رو بچینیمو بذاریمشون تو گلدون خونمون ؟ بارها شاهد مرگ گلی بودیم یا خودمون کشتیمش ، با اینکه هممون می دونیم گل تا وقتی تو خاک خودشه ، زیباییش همه رو به وجد میاره و عطرش رو هم کسی دریغ نمی کنه ولی اینو باور داریم ! به بهونه خاک غنی تر ، آب گواراتر یا حتی گلدون زیباتر و بعضی وقتها هم عشق سرشارمون ، گل زیبا رو از شاخش جدا می کنیم ( حتی اگر برای دفاع از زندگیش خارم داشته باشه به زور تیغ ، …. خاراشو جدا می کنیم ) کمرشو قطع می کنیم و با خودمون می بریمش می ذاریمش توی یه گلدون گرون قیمت گوشه اتاقمون که فقط برای خودمون باشه ( چون دوستش داریم و می خواهیم ازش مواظبت کنیم !) می خواهیم که عطرش فقط خودمون سر مست کنه ، زیباییشو غریبه ها نبینن ، به روی کس دیگه ای لبخند نزنه و سنگ صبور بقیه نباشه ، گو اینکه دوری از سرزمینش و بقیه گلها اونو به سمت مرگ تدریجی سوق بده !
غافل می شیم از اینکه گل شادابمون دیگه کم کم داره عطر شو از دست میده ، پوست صورتشو دستاش دارن چروک می خورن ، ( گل من ) ، دیگه سرمستی نداره ، شاید هنوز رنگی از زیبایی به رخسارش مونده باشه ، شاید دیگه خارای تیزش مزاحم لمس تنش نباشن ولی دیگه تنش عطر بهارو نداره ، دیگه لبخندی روی لباش نقش نمی بنده یا اگه هم ببنده طعم تلخش پنهان نشدنیه ! آخه هر چی داشته ازش گرفتن .
در آخرین لحظات عمرشم سرشو به سمت سرزمین اصیلش و دوستای خوب قدیمیش می چرخونه و وداع آخر رو می کنه و روحش …….!
تازه بعد از اینکه گلمون پژمرد و رنگشم دیگه به سمت تیرگی رفت از توی آب درش میاریم و برای اثبات عشمون جسد بی جونشو می ذاریم لای برگهای دفتر خاطراتمون و جزء بایگانی عشقامون ! حالا دیگه فقط کسایی که به دفتر دسترسی دارن هر از گاهی به دیدنش میان و برای پیکر رنج دیدش فاتحه ای می خونن و دوباره فراموشش می کنن !
و آخرم دلمون رو به این خوش می کنیم که بالاخره مال خودم شد ، کسی زیباییشو ندید ، و کس دیگه نتونست همراه شبنماش گریه کنه و باهاش حرفی از دلتنگیهاش بزنه و دیگه عطرش همه رهگذرارو سرمست نکرد و لبخندی هم رد و بدل نشد !
جسد تیره رنگ و خشکیدش سالها بین برگهای دفتر زندانی می مونه تا اینکه پودر شه …..